صدای پایی از راهروی طبقه ی بالا آمد که باعث شد هرچهار نفر رویشان را به طرف نرده ها بر گردانند . شمع هایشان خاموش شد و بعد دو نقطه ی قرمز ، شبیه به دو چشم خونین بین نرده ها پدیدار گشت . هر چهار نفر به طرف در برگشتند و شروع کردند به کوبیدن در . و یکهو انگار که شخصی که از پشت در را گرفته است آن را ول کرده باشد ، در باز شدو همه شروع به دویدن کردند .